در داستانهای زندگینامهای، یادآوری اسباببازیها عموماً منعکسکننده لحظات خوشایند یک داستان گذشته است که دوران کودکی است. علاوه بر این، واژههای اسباببازی و دوران کودکی آنقدر با هم هماهنگی دارند که بیان یکی به طور ضمنی باعث میشود که دیگری به فکر دیگری بیفتد.
این کلیشه از نظر تاریخی قدمت دارد، زیرا اسباب بازی هایی مانند ماشین اسباب بازی جرثقیل بزرگ نیز ما را به یاد خاطرات دوست داشتنی خود می اندازند، مانند عکس های خانوادگی، جواهرات، لباس و سایر لوازم جانبی از دوران کودکی.
اسباببازیها گاهی اوقات قبل از بیرون آمدن از سایهها، در طول یک جابجایی یا ذخیرهسازی برنامهریزیشده، سالها منتظر میمانند تا بهعنوان یادگار به نمایش گذاشته شوند یا بهعنوان میراثی به یکی از اعضای خط به ارث گذاشته شوند.
اسباببازیهایی که ما نگه میداریم، عمدتاً اسباببازیهایی هستند که از دوران کودکی به دست میآیند، یعنی اولین اسباببازیهایی هستند که با آنها سرگرم میشویم، که مربوط به دورهای کاملاً مدفون از وجود است.
شاهدان ممتاز، درست مانند آلبوم عکس مرتب در کتابخانه خانوادگی، این اسباببازیهای یادگاری دلیل مادی این گذشته نوستالژیک هستند، زیرا تا حدی مبهم است. نگهداری از اسباببازیها در انحصار والدین است.
11M. و خانم لکول اسباببازیهای فرزندانشان را با احتیاط در جعبهها بستهبندی کردند: «ما همه اسباببازیها را برای سن اول نگه داشتیم… آنها در جعبههایی در انبار هستند. به نظر من احساسی است.
ما نمیتوانیم آنها را ببخشیم. اسباببازیها، چیزهای زیادی به آنها متصل است. و بعد وقتی بچه ها دوباره آنها را می بینند، از پیدا کردن آنها بسیار خوشحال می شوند! من از این موضوع خیلی رنج کشیده ام. مامان، او خیلی تاکتیکی بود که از شر اسباب بازی های ما خلاص شد و من برای مدت طولانی پشیمان بودم. پس من این کار را نمی کنم. »
خانواده بلان: پدر، 36 ساله، مادر، 41 ساله، نگهبانان…، نگهبان در استخر دانشگاه، اسباب بازی های نگهداری شده را فهرست می کند: «من کامپیوترها را نگه داشتم. من تابلوی جادوی کوچک متیو را نگه داشتم. من همه کتاب ها را از زمانی که آنها کوچک بودند نگه داشتم… و همه اسباب بازی های آنها را نیز… خرس های عروسکی، حیوانات عروسکی. اینکه همه چیز رو نگه داشتم مخصوصا کتاب جادوگر… همین… خاطراتش هست! »
دیدگاه شما با موفقیت ثبت شد.